بنیتا جونمبنیتا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

بنیتا عسل خاله

آبان 1393

سلام قشنگ خاله   ببخشید که اینقدر دیر اومدم و واست پست میذارم.اخه خاله چند روزی حالش خوب نبود و نتونست که بیاد و مرسی از دوستای خوبمون که یادمون بودن و جویای حالمون شدن اول از همه با یه عالمه تاخیر   ماهگیت رو تبریک میگم عزیز دلم.این ماه ماهگردت شب تاسوعا بود و دیگه نشد که مامانت واست کیک بگیره و خاله هم که نتونست واست پست بذاره..ایشا.. 160 ساله بشی عسلم روز تاسوعا پیش ما بودین اما خاله نمیتونست زیاد باهات بازی کنه و تو هی میومدی دستمو میگرفتی که پاشم باهات بیام ولی من حال نداشتم از جام بلند شم تو هم دیگه با مامانی و بقیه مشغول میشدی..ظهر عاشورا با مامانت و بابات رفتین بیرون و دسته های عزاداری ر...
28 آبان 1393
1002 20 23 ادامه مطلب

روزمرگی های فسقلی

فسقلی خاله این روزا خیلی بلا شدی اصلا یه جا نمیشینی و همش دلت میخواد بازی و شیطونی کنی و راه بری.البته راه که نه بیشتر میدوی تو خونه و ما هم همش با استرس میگیم اروم..یواش.. اهسته.. تا تو برسی به مقصدت و خیالمون راحت شه.عاشق دالی بازی هستی و میری پشت دیوار اتاقم وامیستی تا من سرمو از تو اتاق بیارم بیرون و بگم دالیییییی و تو کلی ذوق میکنی..همچنان وسایل داخل کشوی میزم واست جذابیت داره و ما هم که دیدیم دست بردار نیستی وسایل خطرناک رو از توش برداشتیم و چسبهاشو کندیم تا شما بتونی مشغول بشی باهاشون..جدیدا بازی با حلقه هارو هم خیلی دوست داری قبلا که کوچولوتر بودی فقط حلقه هارو میگرفتی دستت و نگاهشون میکردی ولی الان بازی باهاشون رو یاد گرفتی و همه ی...
5 آبان 1393

پارک و شهر بازی

          عزیز دلم این پست مال چند وقت پیشه که چون پستهای مناسبتی داشتیم نمیشد این رو بذارم و چند وقتی عقب افتاد..یه روز که با مامانت اومده بودید خونه ی ما بعد از ظهر مامانی و بابایی رفتن جایی کار داشتن و ما 3 تا هم که حوصلمون سر میرفت گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم دیدم شما رفتی کشوی لباسای خاله رو باز کردی و یه شال اوردی بیرون دادی دست من و گفتی دَدَ..منم به مامانت گفتم بنیتا دلش دَدَ میخواد ما هم که حوصلمون سر رفته بریم 3تایی بیرون.حاضر شدیم و رفتیم سر خیابون واسه شما یه کم خوراکی خریدیم که علاقه ی شدیدی هم به ذرت داری و جدیدا هم بَه بَه رو فقط ذرت میدونی واست خریدیم و رفتیم پارک سر خیابون ک...
26 مهر 1393
1439 23 22 ادامه مطلب

16 مهر روز جهانی کودک

              روزت مبارک عروسک خاله                                              عزیز دل خاله تبریک با تاخیر خاله رو بپذیر عزیزم ببخشید خاله  یه روز عقب موند..    البته تا یه هفته ادامه داره جشن کودکان امیدوارم همیشه تو زندگیت مثل الان از ته دل بخندی.. همیشه مثل الان بی دغدغه و راحت بخوابی.. همیشه مثل الان غصه هات اینقدر کوچولو باشن که با یه لبخند...
18 مهر 1393

15 ماهگی بنیتا جونی

                       ماهگیت مبارک باشه عزیز دلم..     سلام عزیز خاله ..   ببخشید که با تاخیر واست پست گذاشتم و بهت تبریک گفتم این چند روز کمی درگیر بودیم.تو این 10 روز 2بار مهمونی دور همی رفتیم با خاله های مامان.خونه ی خاله مریم و خاله مینا که هر دو جا خیلی بهمون خوش گذشت.البته این چند روز بیشترپیش من و مامانی بودی.. مامانی واسه شما نذر داشت که دعا بگیره و 5 شنبه نذرشو ادا کرد و شما تا وقتی مهمونا بیان خواب بودی و موقع دعا خوندن بیدار شدی.دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی.شبش هم خونه ی...
12 مهر 1393

بنیتا و عموهای فیتیله ای

چند روز پیش خبردار شدیم که عموهای فیتیله ای میخوان بیان شهرمون و من و مامانت هم تصمیم گرفتیم که شمارو ببریم..هرچند که شما هنوز نمیشناسی عموها و برنامه هاشونو ولی ازونجایی که به نی نی ها خیلی علاقه داری ما هم گفتیم ببریمت اونجا که پر از نی نی هست و برنامه های شادی هم دارن تا بهت خوش بگذره..عصر اون روز با مامانت اومدید خونه ی ما و با هم رفتیم.جلوی در س الن خیلی شلوغ بود و یه عالمه نی نی با مامان و باباهاشون اومده بودن..شما هم هی نشونشون میدادی و میگفتی نیییییییی..اینقدر شلوغ بود مامانت بلیط منو داد دستم گفت اگه از هم جدا شدیم دم در ورودی سالن منتظر هم وایسیم..شما هم بغل من بودی..واسه ورود به سالن باید میرفتیم تو صف و یه صف خیلی باریک بود بین ...
30 شهريور 1393

هر روز خواستنی تر..

فرشته ی کوچولوی ما اینقدر زود زود داری بزرگ میشی و همه ی کارات و رفتارات هی تغییر میکنه که یه وقتایی یادمون میفته کوچولوتر بودی چه کارایی میکردی دلمون تنگ میشه.انگار هر کدوم از رفتارات یه دوره ای داره و بعد از مدتی دیگه اونا تکرار نمیشه.واسه همین ثبت کردنشون و دوباره یاد آوریشون خیلی لذت بخشه.. خیلی شیطون شدی عزیزم دیگه اصلا نمیشه مثل قبل یه جا بنشونیمت و باهات بازی کنیم همش باید در حال جنب و جوش و راه رفتن باشی اونم بدو بدو..خیلی با نمکه که یه فسقلی مثل پنگو ئن هی جلوت بدو بدو کنه این ور اونور.. ازین اتاق به اون اتاق ازون اتاق به این اتاق.. دیگه مثل قبل موقع پوشک عوض کردن با شکلک در آوردن های خاله سرگرم نمیشی و هر چقدر تلاش میک...
21 شهريور 1393
1322 37 36 ادامه مطلب