بنیتا جونمبنیتا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

بنیتا عسل خاله

نمایشگاه بازی و اسباب بازی

4 سا له که تابستونا جشنواره ی بازی و اسباب بازی توی یکی از مکانهای تاریخی شهرمون (سرای سعدالسلطنه) برگزار میشه ..که سوغاتی و هنرهای دستی هم توش به نمایش میذارن.ما هم 2 ساله که شما رو میبریم اونجا ولی پارسال همش 2 ما هت بود و خیلی کوچولو بودی همش تو بغلمون خواب بودی.بیشتر به خاطر خودمون رفتیم.. اما امسال که کاملا متوجه دور و اطراف و آدما و اسباب بازیها بودی خیلی بهت خوش گذشت البته به ما هم همینطور..چند روز پیش بود که من و مامانت بردیمت نمایشگاه..وقتی که وارد نمایشگاه شدیم یه عالمه نی نی با مامان و باباهاشون اونجا بودن..کلی ذوق زده شدی..خیلی خوب با ادما به خصوص بچه های دورو برت ارتباط برقرار میکنی و خیلی خونگرمی.. همین که یه بچه ...
16 شهريور 1393
1084 30 29 ادامه مطلب

14 ماهگی دخملی

        ماهگیت مبارک یکی یه دونهههههه                                                                                                       ...
12 شهريور 1393

از طرف مامان سحر..

سلام دختر قشنگم..        خیلی وقت بود که میخواستم  یه پست از طرف خودم برات بذارم اما تا امروز نشد,امروز که روز دختره ... روز تو  که طعم شیرین مادر شدن رو به من چشوندی,تو که صبحها به امید چشای قشنگت  از خواب بیدار میشم و شبها با دیدنت توی خواب شیرین میخو ابم. دختر نازم دوست ندارم تو این پست از ناراحتی هام بگم اما فقط ازت میخوام که مامانو ببخشی اگه ناخواسته در حقت کوتاهی کردم. عمرم مامان به خاطر اینکه هنوز یه کمی از درسش مونده مجبوره یه وقتایی از تو کوچولوی شیرین و مهربون دور باشه اما همش به فکرته و نمیتونه به شما فکر نکنه. به خاطر تمام لحظه ه...
7 شهريور 1393

روزت مبارررررک دخملی....پنج شنبه 6 شهریور

دختر ....                                                                                      دختر که ب اشی ارامی,صبور هستی و مهربان..   دختر که باشی میشی همدم,هم نفس,برای مامان,برای بابا..   ...
5 شهريور 1393
1065 15 17 ادامه مطلب

7 روز هفته با بنیتا..

وقتی یه خواهرزاده ی شیرین و شیطون داشته باشی که همشم دلت میخواد پیشت باشه دیگه همه وقتتو باید بذاری واسش  و همه سرگرمیت میشه اون. دلتم طاقت نمیاره نبینیش و وقتی میاید پیشت هی میگی نریییییییید حالا بازم بمونیییییییید     شنبه  که پیش ما بودید و شبشم موندید و پست قبلی رو واست گذاشتم تا فردا شبش نگهتون داشتیم و کلی پیش خاله بودی و صبح از خواب که پاشدی بازی کردیم تا ظهر.ولی ظهر یه کم حال خاله خوب نبود و خوابید تا بعد از ظهر و بعدش دوباره بازی کردیم.فسقلی خاله یه کار ایی میکنی که ادم خندش میگیره.هرجای باریک و تنگی که میبینی میخوای بری همونجا خودتو جا بدی..یا رو پله های خیلی کوچولو که اصلا جای نشستن نیست مثل پله کوچ...
31 مرداد 1393

این روزهای ما

سلام عزیز دلم ببخشید که خاله چند روزی درگیر بود و نتونست زودتر بیاد و الان بعد از 10 روز اومده که واست بنویسه.تو این 10 روز شما هم مهمونی رفتی هم خونه مامانی اومدی و 2  تا پنج شنبه و جمعه هم پیش من و مامانی بودی که این هفته که گذشت اخرین هفته بود.روز 4شنبه 22 مرداد هم تولد خاله بود که با شما و دایی جون و زن دایی و مامانی و بابایی شام رفتیم بیرون ولی متاسفانه عکس نگرفتیم.خیلی خوش گذشت بهمون.هفته ی پیش هم با مامان و بابا خونه دوست مامانت الهام جون دعوت بودید که گفتن خیلی هم شیطونی کردی و اصلا یه جا ننشستی و بعد از خوابیدن شما مامانت تونسته کمی با دوستش اختلاط کنه.از وقتی که راه افتادی فقط دوست داری بری و به همه جا سرک بکشی.مامانت ...
25 مرداد 1393

بنیتا و خونه مامانی

کوچولوی خاله هر روز که میگذره اینقدر شیرینتر میشی و وابستگیمون بهت بیشتر میشه که خیلی زود زود دلمون و است تنگ میشه.من و مامانی وقتی خونمون نیستی همش یاد کارات میفتیم و دلتنگت میشیم.مثلا وقتی صدای موتور یا ترمز ماشین میاد از بیرون مامانی قیافشو مثل وقتایی میکنه که تو میترسی   و دلمون واست ضعف میره..یا وقتی اهنگ تبلیغ پفک نمکی لووسی از تلویزیون پخش میشه که تو خیلی دوسش داری و همین میاد خودتو با اهنگش تکون تکون میدی و دست میزنی من و مامانی به هم نگاه میکنیم و لبخند میزنیم و میگیم جات خالیه.. ی ا وقتی وسایلت که اینجا هست رو میبینیم..اخه از هر وسیله ی ضروری یکی هم خونه ما داری.مثل شیشه شیر..قاشق مخصوص غذات..پوشک..رختخواب..شیر خشک..حوله..و ...
15 مرداد 1393