17 ماهگی دردونه
ماهگیت مبارک دردونه
جیگر خاله ماهگیت مبارک عزیزم..
چند روزی نبودیم و رفته بودیم کرج خونه ی عموی مامان..که عکساشو تو پست بعدی واست میذارم عزیزم..
امروز هم نوبت دکتر داشتی واسه چکاپ.ایشا.. همیشه تنت سالم باشه عزیزم.چند روزی بود که یبوست داشتی و اذیت میشدی.4تا از دندونات هم با هم میخواد بزنه بیرون لثه هات باد کرده دیگه همش دستت تو دهنته و یه کم بیقراری.دکترت گفته بود که خداروشکر قد و وزنت خوبه..این ماه هم نشد واست کیک بگیریم عزیزم..ایشا.. ماه دیگه جبران میکنیم.
عسلم تا الان که 17 ماهشه میتونه این کلمه هارو بگه:ماما..بابا..آب..دَدَ..به به..می می..دایی..جیز..جیش..اَخ..حَم(حموم)..آبا(بالا)..نی نی..جی جی..نوم نوم (نون)..آقا..به مامانی و بابایی هم همون ماما و بابا رو میگی
چند روز پیش بغل بابایی بودی یهو بابایی عطسه کرد و تو همینطوری نگاش میکردی..بعد بهت گفتیم بابایی چیکار کرد؟گفتی هَچ اینقدر شیرین میگی که حد نداره سرتو میبری بالا میاری پایین کشدار میگی هههههچ..از اون روز دیگه هر دفعه ازت میپرسیم بابایی چیکار کرد میگی..
عاشقتم خاله جون..