بنیتا دردونه ی خونواده..
1ماهگی بنیتا
بنیتا نوه ی اول خونواده و عزیز دردونه ی همه س.خاله مامانی بابایی دایی و زن دایی.از همون روزای اول واسمون دلبری میکرد با این کاراش.
اینجور وقتا همه دوربین به دست بالا سرشن تا ازش عکس بگیرن.اینجا خونه ی مامانی بنیتاس.بنیتا و مامانش اومدن چند روزی رو پیش ما باشن تا مامانش همه فوت وفنارو یاد بگیره.البته قبل از اینم ما پیششون بودیم.وای که چقدر خاله خوشحالهههه
بی خوابی های خاله و بنیتا!
بنیتا جون تا 4ماهگی دل درد داشت و شبا تا نصف شب بی تابی میکرد خاله ام که نمیتونست ببینه بنیتا درد داره و خودش بخوابه واسه همین شبا تا نصف شب بیدار میموند و بنیتا رو بغل میکرد و قدم میزدتا خوابش ببره.مامانشم چون همش کارای بنیتارو میکرد و خسته میشد خاله نمیذاشت بیدار بمونه و میگفت که استراحت کنه.فقط وقتی بنیتا گشنش میشد مامانش بیدار میشد.من و بنیتا با هم تا نزدیکای صبح بیدار بودیم و منم ازین بی خوابیها هیچ وقت خسته و کلافه نمیشدم و از ته دلم و با علاقه با بنیتا بیدار میموندم.
روزا هم این شکلی تو بغل خاله چرت میزد..با یه چشم بااااز
بنیتا جون خاله اینقدر با تو مشغول بود و همش پیشت بود که امتحانای ترم تابستون دانشگاهشو خراب کرد و اصلا سمت کتاب نمیرفت همش دلش میخواست که پیش تو باشه.ظهرا هم تورو میبرد تو اتاق خودش تا پیش هم بخوابیم.اینجا رو تخت خاله خوابیدی
انعطاف پذیری بنیتا
لباتو قربون عسل خاله
2 ماهگی بنیتا
عسل خاله دیگه رفت خونه خودشون ولی ما دلمون طاقت نمیاورد و زود زود میرفتیم میدیدیمش یا مامان سحر میاوردش پیش ما.بنیتا اینجا باباشو خوابونده خودش داره شیطونی میکنه
عروسکمون رو تخت خودش لالا کرده
خوشتیپ خاله رفته مهمونی خونه خاله ی مامانش