بنیتا جونمبنیتا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

بنیتا عسل خاله

عروسی دایی جووون

1393/4/9 0:51
نویسنده : خاله سانی
535 بازدید
اشتراک گذاری

هووووررااااااااا عرووووسیییییییییییی1175734194_www-animaatjes-nl.gif.این روزا هممون درگیر عروسی دایی جونیم

 

 

هم خییییییییییییلی خوشحالیم هم ناراحت

خوشحال چون عروسی دایی جونه و کلی شادی در پیش داریم ناراحت چون دایی جون داره از پیشمون میرهغمگین

ولی خب بیشترش شادیه

 

 

منم همش یه پام بیرون و یه پام خونه واسه نگهداری از شما تا مامانی و مامان سحر به کاراشون برسن.محبت

 

 

کلی هم لباسای خوشگل واسه بنیتای عزیزم خریدیم.روز عروسی موندی پیش مامانی تا منو مامانت بریم ارایشگاه بعدشم بابایی زحمت نگهداریتو کشید و مامانی هم به ما پیوست تا بعد از ظهر که کار ما تموم شد و اومدیم لباسای شمارو تنت کردیم و رفتییییییم.طبق معمول هم باید تو بغل خاله میومدی.قربونت برم الهی عسلم که اینقدر خاله رو دوست دارییی

 

 

اونایی که خیلی وقت بود ندیده بودنت یا اصلا ندیده بودنت عاشقت شده بودن عزیزم.همشم هی بغلت  میکردن و من و مامانتم همش وسط بودیمخندونک

 

 

کلا دختر خوبی بودی و اذیتمون نکردی ولی دیگه خیلی خسته شدی عزیزم چون تا ساعت 2 اینا طول کشید و شمام دیگه اخراش خوابیدیخواب

 

 

ولی چون همه عکسات یا تو بغل من بودی یا بغل مامانت نتونستم عکس بذارمغمگین

ولی عکس لباسهایی که پوشیدی رو میذارم عزیزم

 

اینم اتفاق مهم 9 ماهگیت عسلممممممم

دیگه وقتی میگیم دایی جون کجاست به در نگاه میکنی و منتظری که بیاد باهات بازی کنهمحبت

 

این لباس رو توی مراسم جهیزیه بینی پوشیده بودی عزیزم

 

 

این لباس مال مراسم حنابندون بود که همه هم خیلی خوششون اومده بود

ازش.اولین بار بود که میخواستیم بهت کفش بپوشونیم و توام از کفش

میترسیدی!همین پات میکردیم گریه میکردی و حتی بعضی وقتا میلرزیدی از ترس.

قبلا وقتی کوچولوتر بودی پاپوش میپوشوندیم ولی تشخیص نمیدادی که یه چیز

اضافیه.چند روز بود داشتیم تلاش میکردیم که ترست بریزه.دیگه اینقدر حواستو پرت

کردیم و مشغولت کردیم که بلاخره پات کردیم ولی هر وقتی حواست میشد یه

جوری نگاه میکردی بهش

 

 

این لباس رو هم شب عروسی پوشیده بودی عسلم خیلی هم بهت میومدمحبت

 

پسندها (8)

نظرات (8)

مامان مهلا
9 تیر 93 4:40
انشالله همیشه به خوشی باشین
خاله سانی
پاسخ
خیلی ممنون شمام همینطور
مامان مهلا
9 تیر 93 4:43
عزیزم همین الان متوجه وبلاگم تو لیست دوستات شدم چرا بی خبر میگفتی منم لینکت میکردم شمام با افتخار لینک میشی
خاله سانی
پاسخ
ممنونممم
مامان کارن
9 تیر 93 7:57
عروسی دایی جون بنیتا جون مبارک
خاله سانی
پاسخ
مرسیییییی انشا.. عروسی کارن جوووووووووووون
مامان نگار
9 تیر 93 8:36
مبارکه .همیشه به شادی باشید .ولی حیف که خانمی عکس نداره
خاله سانی
پاسخ
اره اصلا حواسمون نبود تکی ازش بگیریمممنون شمام همینطور
مریم مامان آیدین
9 تیر 93 13:41
مبــــــــــــــــــــــــــارکه الهی که خوشبخت باشن و عروس شدن خاله سانی و بنیتا کوچولو رو جشن بگیرین
خاله سانی
پاسخ
سلامت باشید.انشا.. عروسی ایدین جوووون
سپیده..مامانه پارسا
9 تیر 93 14:08
مبـــــــــــــــــــــــــــــارکه ایشالا که خوشبخت بشن..بنیتا خانوم هم که معلومهههههههههههه دیگه ک مثل همیشه ناناس شده بودهههه
خاله سانی
پاسخ
ممنون از لطفتون خاله جون
مامان پارسا دردونه
9 تیر 93 14:47
ان شا اله عروسی خودت دخمل خوشگل
خاله سانی
پاسخ
خیلی ممنون خاله جون
مامان شایلین
9 تیر 93 16:24
عروسی دایی جون مبارکا باشه انشالله خوشبخت بشن .انشالله عروسی بنیتاجونی .بوووووووووووووووووس
خاله سانی
پاسخ
مرسیییییییی خاله جووون انشا.. عروسی شایلین جوون