تولد بنیتا جونی
سالگیت مبارک عسلم
عزیز دلم تولدت چون توی ماه رمضون بود و مامانت هم با درسش
درگیر بود نشد واست تولد بگیریم ولی کیک واست گرفتیم و شب
تولدت با مامانی اینا دور هم بودیم.انشا.. سال دیگه واست جبران
میکنیم.شب 4شنبه 11تیر با مامانی و بابایی رفتیم تو مجتمع خدماتی بابا تو
فضای باز نشستیم و شام و کیک خوردیم و به شما هم خیلی خوش گذشت.
اولش که رفتیم خواب بودی.ولی دیگه ما سر و صدا کردیم و هی خواستیم بیدارت
کنیم دیگه بیدار شدی و همه مارو دورت دیدی کلی ذوق کردی و واست اهنگ
تولد گذاشتیم خودتو تکون میدادی و نینای میکردی و دست میزدی ما هم واست
دست میزدیم.یه کلاه تولدم مامانت واست گرفته بود که خیلی ازش خوشت
اومده بود دوست داشتی هی بذاریش رو سرش.اینجا هم تو بغل خاله نشستی
بعد از اینکه یه کم بازی و شیطونی کردی شام خوردیم و شمام دلت طاقت
نمیاورد و میخواستی زودتر بخوری رفته بودی اون وسط هی میگفتی به به
بعد از اینکه شام رو خوردیم مامان سحر رفت کیکتو اورد و یه باد خیلی شدیدی
هم یهو شروع کرد به وزیدن و یه کم سرد شد واسه همین پیچیدیمت لای پتو که
سرما نخوری
و بعدشم قسمت خیلی خووووب یعنی کادوووووووووووو
این کادواِ خاله هست که بنیتا جونم کلی ذوق کردش وقتی بازش کرد.معلوم بود
که دوسش دارهالبته خاله یه هدیه دیگه هم واست داشت که این وبلاگ بود و
همه سعیشو کرد که تا روز تولدت به روزش کنه
اینجا هم داره خاله رو از راه دور بوس میکنه..قربونت برم خوشگل خاله..
اینا هم کادوهای مامان و بابا و مامانی و بابایی هستن..کادوی مامان و بابا النگو و
کادوی مامانی و بابایی گردنبند هست.دستشون درد نکنه
اونجا یه اتاق داشت که واسه خوردن کیک دیگه رفتیم تو اتاق چون دیگه باد
داشت همه وسیله هارو میبرد و ترسیدیم که شما سرما بخوری.بابا یه چایی هم
واسمون دم کرد که خیلی با کیک چسبید..
با اینکه تولد جمع و جور و کوچولویی بود ولی شب به یاد موندنی شد و به
هممون خیلی خوش گذشت.انشا.. سال دیگه واست تولد بزرگتر میگیریم
عزیزم.مهم این بود که تو خوشحال بودی و خنده رو لبات بود همین واسه هممون
از همه چیز مهمتره