سفر شمال با مامان وبابا
توی تعطیلیهای خرداد بنیتا جونم با مامان و باباش رفت شمال(رامسر) مسافرت.4 روز پیشمون نبودن و خیلی دلتنگ بنیتا بودیم.منکه علاوه بر دلتنگی دلواپسم بودم.اخه وقتی بنیتا جلو چشم نباشه همش نگرانم خدایی نکرده یه وقت زمین نخوره پوستش تو افتاب نسوزه و...مامانش که مواظبه ولی وقتی دوره ادم همش دل نگرونه.ولی خب حسابی بهش خوش گذشته بود و خیلی هم دختر خوبی بوده و اصلا مامانشو اذیت نکرده بوده.خلاصه بعد از 4 روز دلتنگی برگشتن و فرداش اومدن پیش ما یه دل سیر بغلش کردم و باهاش بازی کردم..این عکسارو هم از مامان سحر گرفتم.
فدات بشم قرتی خاله
بقیه عکس ها در ادامه
مطلب...
اینجا خونه ایه که گرفته بودن.بازم پلهههههههه
ای جونم عسل خاله از دریا میترسیده
قربونت برم الهیییییییییییییی
دخملمون اینقدر مهربون و اجتماعیه هر جا میره دوستم پیدا میکنه
اخمتم قشنگه خاله
فکر کنم برگشتنی بنیتا رانندگی کرده
دووووووووووووووووووووووست دارم عزیزمممممممممممممممم