8 ماهگی و اولین مریضی بنیتا:(
عزیز خاله توی بهمن ماه یه سرما خوردگی شدید گرفتی که چند بار بردیمت دکتر و هی داروهای مختلف بهت دادن.هر سرفه ای که میکردی ما همه غمباد میگرفتیمهمش میگفتیم کاش جای بنیتا یکی از ما مریض میشد.دکترت یه شربت داده بود که میگفت ممکنه بیاره بالا نگران نشید.یکی از روزایی هم که پیش مابودی شب با مامانی بهت شربتتو به زور دادیم و شیرتم دادیم میخواستیم حاضرت کنیم که بابا جونت بیاد دنبالت تو بغل من بودی که یهو گلاب به روتون چنان اوری بالا که هممون وحشت کردیم منو بابایی و مامانی و دایی جون بودیم خودتم ترسیده بودی و هی گریه میکردی.همه لباسای خودت و خاله کثیف شد.صورتتو ششتیم و بابا اومد دنبالت یه پتو پیچیدیم دورتو رفتی ولی دل ما هم باهات رفت و همش نگرانت بودیم.انشاالله دیگه هیچ وقت مریض نشی خاله جون.اینم عکسای اون روزا..
این حلقه هارو هم خاله واست خریده خیلی دوسشون داری عسلم
قربون اون چشات برم که بی حالن عزیز دلمممم
تو این حالم دست از دمر شدن بر نمیداری الهی فدات شم