بنیتا جونمبنیتا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

بنیتا عسل خاله

19 ماهگی فسقلیمون..

سلام عشقولی خاله                                                                                      1 9 ماهگیت مبارک عزیز دلم.. میدونستی چقدر واسه خاله دل خوشی هستی؟میدونستی وقتی دلگیرم از کسی یا چیزی تو که پیشم...
11 بهمن 1393

بعد از یه تاخیر طولانی....

سلام عسل مسل     سلام عشقولیییییی      سلام زندگیییییییییی    سلام شیرین زبووووووووون      و سلام به همه دوستای خوب وبلاگیمون که تو این مدت که نبودیم به یادمون بودن و البته ما هم به یادشون بودیم و دلمون تنگ شد   خاله یه کمی این مدت درگیر بود و البته یه کمم تنبل شده بود ولی قول میده که دیگه تکرار نشه کوچولوی خاله فکر میکنم خودت از همین الان بدونی که خاله چقدر دوسِت داره  چون وقتایی که ناراحت میشی و گریه میکنی میای تو بغل من و میدونی خاله تنها کسیه که هیچ وقت بهت نه نمیگه چون وقتی چیزی میخوای و نا امید میشی میای سراغ من..مامانی گاهی سرزنشم...
3 بهمن 1393

فرشته کوچولو..

عزیز دلم این عکسارو از دست و پاهات وقتی که خواب بودی مامان گرفته..وقتی هم که خواب بودی ناخناتو لاک زده و اینقدر هم که خوشت اومده همش لاک برمیداری و میگی واسم بزنید..خونه ما هم که میای میری سر میز توالتم و میگی بهت لاک بدم..جالبه چند تا از رنگارو انتخاب کردی که همیشه هم همونارو برمیداری..ولی ما هردفعه درِ لاک رو باز میکنیم و یه کم از ناخنت فاصله میدیم و وانمود میکنیم که داریم میزنیم اخه واست ضرر داره عزیزم..             ...
28 آذر 1393

مهمونی کرج

سلام قشنگم  هفته ی پیش خاله تصمیم گرفت چند روزی بره کرج پیش عموش اینا بمونه آخه خیلی وقت بود جایی نرفته بودیم و دلم یه کم تفریح میخواست  من قرار بود 4 شنبه برم و مامان سحر جمعه امتحان داشت وگرنه شما هم 4شنبه میومدید..اون روزای آخر هم که همش پیش من و مامانی بودی.3شنبه هم کلی پیشم بودی که از فرداش تا چند روز نمیتونستم ببینمت.. من رفتم و شما و مامان شنبه صبح اومدید کرج پیش ما.اون چند روز همش میگفتم الان بنیتا میاد خونمون میره اُتاقارو میگرده ببینه من هستم یا نه دیگه کلی دلتنگت شده بودم و زن عموی مامان میگفت دیگه فردا بنیتا میاد اینجا و خیالت راحت میشه روز اول هم که رفته بودم بیرون از ذوقم یه دستکش واست خری...
17 آذر 1393

17 ماهگی دردونه

                 ماهگیت مبارک دردونه   جیگر خاله   ماهگیت مبارک عزیزم.. چند روزی نبودیم و رفته بودیم کرج خونه ی عموی مامان..که عکساشو تو پست بعدی واست میذارم عزیزم.. امروز هم نوبت دکتر داشتی واسه چکاپ.ایشا.. همیشه تنت سالم باشه عزیزم.چند روزی بود که یبوست داشتی و اذیت میشدی.4تا از دندونات هم با هم میخواد بزنه بیرون لثه هات باد کرده دیگه همش دستت تو دهنته و یه کم بیقراری.دکترت گفته بود که خداروشکر قد و وزنت خوبه..این ماه هم نشد واست کیک بگیریم عزیزم..ایشا.. ماه دیگه جبران میکنیم. عسلم تا الان که 17 ماهشه میتونه این کلمه هارو ...
11 آذر 1393

آبان 1393

سلام قشنگ خاله   ببخشید که اینقدر دیر اومدم و واست پست میذارم.اخه خاله چند روزی حالش خوب نبود و نتونست که بیاد و مرسی از دوستای خوبمون که یادمون بودن و جویای حالمون شدن اول از همه با یه عالمه تاخیر   ماهگیت رو تبریک میگم عزیز دلم.این ماه ماهگردت شب تاسوعا بود و دیگه نشد که مامانت واست کیک بگیره و خاله هم که نتونست واست پست بذاره..ایشا.. 160 ساله بشی عسلم روز تاسوعا پیش ما بودین اما خاله نمیتونست زیاد باهات بازی کنه و تو هی میومدی دستمو میگرفتی که پاشم باهات بیام ولی من حال نداشتم از جام بلند شم تو هم دیگه با مامانی و بقیه مشغول میشدی..ظهر عاشورا با مامانت و بابات رفتین بیرون و دسته های عزاداری ر...
28 آبان 1393

روزمرگی های فسقلی

فسقلی خاله این روزا خیلی بلا شدی اصلا یه جا نمیشینی و همش دلت میخواد بازی و شیطونی کنی و راه بری.البته راه که نه بیشتر میدوی تو خونه و ما هم همش با استرس میگیم اروم..یواش.. اهسته.. تا تو برسی به مقصدت و خیالمون راحت شه.عاشق دالی بازی هستی و میری پشت دیوار اتاقم وامیستی تا من سرمو از تو اتاق بیارم بیرون و بگم دالیییییی و تو کلی ذوق میکنی..همچنان وسایل داخل کشوی میزم واست جذابیت داره و ما هم که دیدیم دست بردار نیستی وسایل خطرناک رو از توش برداشتیم و چسبهاشو کندیم تا شما بتونی مشغول بشی باهاشون..جدیدا بازی با حلقه هارو هم خیلی دوست داری قبلا که کوچولوتر بودی فقط حلقه هارو میگرفتی دستت و نگاهشون میکردی ولی الان بازی باهاشون رو یاد گرفتی و همه ی...
5 آبان 1393

پارک و شهر بازی

          عزیز دلم این پست مال چند وقت پیشه که چون پستهای مناسبتی داشتیم نمیشد این رو بذارم و چند وقتی عقب افتاد..یه روز که با مامانت اومده بودید خونه ی ما بعد از ظهر مامانی و بابایی رفتن جایی کار داشتن و ما 3 تا هم که حوصلمون سر میرفت گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم دیدم شما رفتی کشوی لباسای خاله رو باز کردی و یه شال اوردی بیرون دادی دست من و گفتی دَدَ..منم به مامانت گفتم بنیتا دلش دَدَ میخواد ما هم که حوصلمون سر رفته بریم 3تایی بیرون.حاضر شدیم و رفتیم سر خیابون واسه شما یه کم خوراکی خریدیم که علاقه ی شدیدی هم به ذرت داری و جدیدا هم بَه بَه رو فقط ذرت میدونی واست خریدیم و رفتیم پارک سر خیابون ک...
26 مهر 1393
1434 23 22 ادامه مطلب

16 مهر روز جهانی کودک

              روزت مبارک عروسک خاله                                              عزیز دل خاله تبریک با تاخیر خاله رو بپذیر عزیزم ببخشید خاله  یه روز عقب موند..    البته تا یه هفته ادامه داره جشن کودکان امیدوارم همیشه تو زندگیت مثل الان از ته دل بخندی.. همیشه مثل الان بی دغدغه و راحت بخوابی.. همیشه مثل الان غصه هات اینقدر کوچولو باشن که با یه لبخند...
18 مهر 1393